متن شعر صابر خراسانی  حتما بخوانید...

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم

پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم

شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم

آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو

سهممان بی خبری بود نمیدانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود

از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم

اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

نمیدانستیم تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا

آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا

رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید

عرض کردیم  نبودی وسحر طول کشید

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا

نذر کردیم به پای تو بیافتیم بیا

 

تو طبیب دل غمدیده ی مایی آقا

ما که مردیم بیا پس تو کجایی آقا؟

مگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهی

مگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی

از به خود آمدن این قافله را گم کردیم

وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم

دست برداری از این غیبت طولانی اگر

من به پای تو بریزم، طلبی جامی دگر

از تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟

فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟

من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد

صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد

بخدا منتظر آمدنت میمانیم

پای این عشق اویس قرنت میمانیم

تو دلت بیشتر از ما تب هجران دارد

سحر وصل همیشه شب هجران دارد

تا به اندازه ی شمعی که ز سر میسوزد

پر پروانه به امید سحر میسوزد

خیر از جمعه ندیدیم به ولعصر قسم

بی تو ما طعنه شنیدیم به ولعصر قسم

نسل امروز به راه شهدا حتاجند

شهدا! قشر مسلمان به شما محتاجند

مرد آن است که با درد بسازد، مّردم

دردمندان خدا کی به دوا محتاجند؟!

دست از دامن آلدوه ی دنیا بکشید

اهل تقوا نشدن ها، به ریا محتاجند

موج میگفت به ساحل، وسط اقیانوس

ناخداهای تلاطم، به خدا محتاجند

عمر و عاصی نشوی، طبل به دستت ندهند

باز با حیله ی سرنیزه شکستت ندهند

عمر و عاصی نشوی، پشت امامت خالیست

بی علی دست تو فردای قیامت خالیست

با علی باش که ده ضربه ی دیگر مانده

این علی دوستی از مالک اشتر مانده

با غلامی علی منصب شاهی هیچ است

پیش رویِ ماهِ سرخِ دلدار سیاهی هیچ است

طعنه خوردیم که خوردیم، دگر برگردیم

ولی از معرکه ما سینه سپر برگردیم

زود آماده شو!پاشو! نکند دیر شوی!

مرد تدبیر! بیا مردمِ تدبیر شوی

قد اسلام بلند است، تو کوتاه نیا

روی خونِ شهدا، راه نرو، راه بیا

یادتان هست،یادتان هست همه عین برادر بودند؟

تاجر و کارگر انگار برابر بودند؟

یادتان هست چه شوری همه جا برپا بود؟

عجم و ترک و لر و کرد و عرب آنجا بود؟

یادتان هست همه گوش به فرمان بودند؟

سینه چاکِ سخن پیر جماران بودند

یادتان هست؟!یادتان هست که میگفت اگر پُرباریم

همه را از نمکِ ماهِ محرم داریم؟

یادتان هست که از حیله ی دشمن میگفت؟

یادتان هست که از پیله ی دشمن میگفت؟

گفت دلداریِ دشمن دلتان را نَبَرَد

مثل طوفان زده ها، حاصلتان را نَبَرَد

جنگ،جنگ است فقط رنگ عوض میگردد

نقشه ها در پیَ هر گنج، عوض میگردد

جنگ آنروز اگر موشکی و سرکِش بود

آتشِ فتنه یِ امروز پُر از ترکش بود

جنگ امروز به دنبال اصول دین است

این همان زخم قدیمی ست، ببین چرکین است!

چشم واکُن اخوی،خوب ببین یار کجاست؟

نقد بسیار، ولی میثم تمار کجاست؟

این عمار،کجایید جوانانِ وطن؟؟؟!!!

این عمار؟؟؟بیایید جوانان وطن

ما محال است که از بیعتمان برگردیم

تا که مثل پسر فاطمه بی سر گردیم

بعد از این شامِ سیه، باز سحر می آید

یوسفِ گمشده دارد ز سفر می آید

یادتان هست که مدیون شهیدان بودیم؟

اهل جمهوری اسلامی ایران بودیم

 

شاعر: صابر خراسانی